امروز سه شنبه ۰۳/۱/۲۸

ارزشيابی هنری فرش دستباف ايران ضرورتی رو به فراموشی

فهرست مطلب

 توجه به اين نکته در دلايل اثباتی صدق اظهارات يک منتقد «کلي» بودن آن است. يعنی اگر يک علت مشخص در يک تخته فرش باعث برتری آن به فرش ديگری می‌شود همواره بايد آن علت نسبت به فرشی که فاقد آن است عامل برتری باشد. ولی اين مسئله شايد مشخصاً درباره يک فرش صدق نکند. مثلاً اگر تضادهای رنگی در يک تخته فرش عاملی بر بالا بردن ارزش هنری آن است، ممکن است در فرشی ديگر ارزش هنری آن را کاهش دهد. در موارد ديگری نيز می‌توان چنين عاملی را ديد. مثلاً توازن و تقارن می‌تواند در دو فرش کاملاً اثری دو گانه در کاهش يا افزايش ارزش هنری آن داشته باشد.

از همين رو برخی محققان و منتقدان اعتقاد دارند «هر اثر هنری اصيل و يگانه است». لذا اگر آثار هنری -که در اينجا ما فرش دستباف را مد نظر داريم- يگانه باشند، آيا می‌توانيم آن‌ها را در چارچوب قواعدی کلی قرار دهيم تا شايستگی يا ناشايستگی‌شان را تشخيص دهيم؟ در پاسخ به اين پرسش سطوح مختلف قضاوت مطرح می‌شود. در سطح اول سه معيار بنيادين و کلی شايستگی در هنر وجود دارد: وحدت، پيچيدگی و عمق. بر اين اساس، پذيرش اين ادعا که اثری وحدت دارد، يا پيچيده است يا عميق است به معنای پذيرش اين امر است که ويژگی مثبتی در آن وجود دارد.

استدلال اخير بر اين نکته توجه دارد که مثلاً استفاده از تضاد رنگی در يک تخته فرش اگر به وحدت آن کمک کند و عنصر وحدت را در عين تضاد نشان دهد، يک ويژگی مثبت بر آن محسوب می‌شود. ولی صرفاً تضاد رنگی در يک فرش نمی‌تواند مويد اين ادعا باشد که امر پسنديده‌ای در اثر وجود دارد. با اين حال به صورت مطلق سه معيار (وحدت، پيچيدگی و عمق) هم علتی «کلي» بر ويژگی هنری و زيبايی يک فرش نمی‌تواند باشد. همانطور که شايد يک فرش دارای وحدت، پيچيدگی و عمق باشد اما يک حس کلی و زشتی را القا کند و يا حتی يک شی غير هنری واجد چنين معيارهايی باشد ولی نتوان به آن اثری هنری گفت. پس چطور دليل يا ادعای يک منتقد يا کارشناس فرش را بپذيريم؟

يک نکته بسيار مهم و ظريف اين است که ما در مواجهه با يک تخته فرش نخست با مدد از قوه ذوق و تشخيصمان به قضاوتی درباره آن فرش می‌رسيم و سپس اگر لازم شود يا حس کنجکاوی ما برانگيخته شود در پی تاييد آن قضاوت بر می‌آييم. پس احکام يا قضاوت‌های زيبايی شناسانه با ارجاع به احکام يا قضاوت‌های غير زيبايی شناسانه تأييد می‌شوند و احکام کلی نيز به نوبه خود مورد تاييد قضاوت‌های زيبايی شناسانه قرار می‌گيرند. در اينجا قضاوت‌های زيبايی شناسانه نوعی حکم يا قضاوت ادراکی است.

برای هر مخاطبی لازم هست تا خود آنچه يک اثر را هنری می‌کند ببيند و درک کند و در اين شرايط شايد اصلاً نيازی به دليل و منطق هم نيست. چرا که گاهی احساس و تعبير از «دليل»، «توجيه» يک نظر يا احساس شخصی استنباط می‌شود. البته مادامی که اين دليل به صورت يک امر ذهنی برای مخاطب باشد و عينيتی در آن اثر نيابد.