ارزشيابی هنری فرش دستباف ايران ضرورتی رو به فراموشی
فهرست مطلب
وظيفه يک منتقد موفق فرش دستباف
از همين رو اگر در خيل عظيمی از کتابهای فرشی با انواع و اقسام دلايل به تمجيد و ستايش فرش شيخ صفی پرداخته شده، اما من نتوانم آن ويژگی و ارزش هنری و زيبايی را در آن ببينم همه آن دلايل به نوعی توجيه بی اثر منتقد و مولف بدل خواهد شد. يعنی منتقد کمکی به درک مشابه من از آن فرش نکرده است که اگر چنين باشد پس همه آنچه منتقد میتواند انجام دهد اين است که توجه مخاطب را به ديدن چيزی که ديده است در جهات خاصی معطوف کند. به عبارت سادهتر منتقد میتواند با استدلال به من بقبولاند که فلان فرش دارای فلان خصيصه يا ويژگی است که آن را يک اثر شاخص هنری يا معمولی میداند. اما من (مخاطب) صرفاً نمیتوانم با آن استدلال قبول کنم فلان فرش دارای آن خصيصه است. من میخواهم خودم آن ويژگی را ببينم. بنابراين لازم است در نقد يک فرش دستباف به جای دلايلی که شايد ذهنی و يا لزوماً کلی و قابل تعميم نيستند، نگاه مخاطب را معطوف به نکاتی کنيم که خود ديدهايم و قضاوت ادراکیای دال بر ويژگی هنری و زيبايی شناسانه و منحصر به فرد آن فرش داشتهايم.
بر اساس اين تبيين، وظيفه يک منتقد کمک به ديدن و احساس کردن ويژگیهای ارزشی يک تخته فرش است. آنگاه منتقد بايد نشان دهد که اين ويژگیهای ارزشی چه ارتباطی با جزئيات ظريف يک اثر هنری دارد. مثلاً چگونه گردش موزون ختايیها در فرش شيخ صفی توانسته در کليت يک اثر متناسب با يک مکان مذهبی تأثيری متقابل و مکمل داشته باشد. درک اين تأثيرات مقولهای است که خود شخص شايد به کمک ديگران بايد آنها را دريابد. شخصی که ما میتوانيم او را کارشناس يا منتقد هنری فرش بناميم.
يک اشتباه در نقد هنری فرش دستباف
يک مشکل عام که در نقد يک فرش دستباف ممکن است رخ دهد پيروی از يک رويه و قواعدی کلی است بدون اين که توصيف منسجمی از ارزش هنری يک فرش به دست دهد. مثلاً توازن نقوش، همنشينی مناسب و متوازن رنگها، چينش حساب شده اجزا در ابعاد، تکرار مناسب گلها و ... ممکن است در يک فرش ديده شود. اما بيان اين ويژگیها چه چيزی يا چه ارزشی را در کيفيت هنری آن فرش نشان میدهد؟ اين موارد در ايجاد چه تأثيری در مخاطب نقش داشتهاند؟ يا چه ارزشی را برای او به ارمغان میآورند؟ در حقيقت اين موارد که مثال زده شد نوعی کمّی نگری است که اگر در راستای يک کيفيت يا ارزش هنری نباشد عملاً همه اين موارد بی اثر هستند و چيزی از ارزشهای هنری يک فرش برای مخاطب هويدا نمیکنند.
اين مورد اخير در نقدهای بسياری ديده میشود. کافی است کتابهای مختلف فرش را که شرحی از فرشهای تاريخی يا معاصر دارند را ورق بزنيد. در اين منابع به مجموعهای از ويژگیهای جزئی و پسنديده اشاره شده و در نهايت به استناد همين ويژگیها رأی بر هنری و شاخص بودن آن فرش دادهاند بی آنکه به کيفيت بيانی يک فرش اشاره مشخص داشته باشند و يا سعی کنند توجه مخاطب را از پس اين جزئيات به يک ارزش هنری معطوف کنند.